Friday 25 June 2010

هفت کتابی که باید خوانده شوند 

تو این پست تصمیم دارم چند تا از بهترین کتابایی که در باب تاریخ ادیان و به چالش کشیدن دین نوشته شده را برای دوستانی که میخوان در این ضمینه مطلب بخونن بذارم.
مطمئنا" خوندن این کتابا میتونه در بهترین اندیشیدن و تفکر درست از اطرافمون به ما کمک قابل توجهی بکنه..
امیدوارم مفید باشه.

بیست و سه سال اثر علی دشتی
آنسوی سراب اثر هوشنگ معین زاده
عایشه پس از پیامبر اثر کرت فریشلر
موسی و یکتاپرستی اثرزیگموند فروید
پس از هزار و چهارصد سال اثر شجاع الدین شفا
تولدی دیگر اثر شجاع الدین شفا
و در آخر کتاب فوق العاده توهم خدا اثر پروفسور ریچارد داوکینز


ما برای مبارزه با تاریکی شمشیر برنمی کشیم، چراغ می افروزیم.

لینک دانلود: 65 مگابایت

Wednesday 23 June 2010

يك تحليل كاملا استراتژيك از حمله آمريكا به ايران

چرا حمله آمریکا به ایران که روزی سه بار هم تهدید می کند ، بی فایده است!؟؟
چون:
آمریکاییها هیچ وقت موفق به شناسایی نقاط استراتژیک ما نمیشوند!!! چرا که نقاط استراتژیک ما معمولا یک جای دیگر است.مثلا
نیروهای نظامی ما مشغول کارهای فرهنگی هستند!
نیروهای فرهنگی ما مشغول عملیات سیاسی هستند!
نیروهای اطلاعاتی کار خبری می کنند!
دیپلماتهای ما کار هنری میکنند!
هنرمندان ما مبارزه سیاسی می کنند!
دانشگاهیان ما خبرنگاری می کنند!
ناشرین ما خرید و فروش کشتی می کنند!
نیروهای مطبوعاتی ما کارهای اطلاعاتی می کنند!
تاجرها مشغول امور خیریه هستند!... و همین طور بگیر برو تا پایین!!!!!
آمریکا به این امید به ایران حمله می کند که در صورت حمله به ایران کارهامتوقف شود و مردم در فشار قرار گیرند در حالیکه در ایران سالهاست کارها متوقف است و هیچ کس احساس ناراحتی نمی کند!
يك نكته ديگر:در ایران برای اداره حکومت چهار گروه مطرح هستند :
یک گروه محافظه کاران هستند که با آمریکا دشمن هستند،
یک گروه اصلاح طلبان هستند که با آمریکا مخالفند،
یک گروه نیروهای برانداز هستند که به این دلیل با حکومت دشمن هستند که فکر می کنند حکومت ایران آمریکایی است
و یک گروه ایرانیان طرفدار آمریکا هستند که اکثرا در آمریکا زندگی میکنند و حتی برای حکومت کردن نیز حاضر نیستند به ایران بیایند
بنابراین حکومت ما جایگزین ندارد!
حمله آمریکا به سازمانهای اداری و وزارتخانه های ایران به ما زیان چندانی نمی زند چون در این سازمانهای اداری اتفاق خاصی نمی افتد.
حمله آمریکا به تاسیسات صنعتی ایران در بسیاری از موارد به نفع ماست چون دولت مانده است چطور آنها را تعطیل کند

تصمیم مدیریتی



تصميم قاطع مديريتي
روزي مدير يكي از شركتهاي بزرگ در حاليكه به سمت دفتر كارش مي رفت چشمش به جواني افتاد كه در كنار ديوار ايستاده بود و به اطراف خود نگاه ميكرد.
جلو رفت و از او پرسيد: «شما ماهانه چقدر حقوق دريافت مي كني؟»
جوان با تعجب جواب داد: «ماهي 2000 دلار.»
مدير با نگاهي آشفته دست به جيب شد و از كيف پول خود 6000 دلار را در آورده و به جوان داد و به او گفت: «اين حقوق سه ماه تو، برو و ديگر اينجا پيدايت نشود، ما به كارمندان خود حقوق مي دهيم كه كار كنند نه اينكه يكجا بايستند و بيكار به اطراف نگاه كنند.»
جوان با خوشحالي از جا جهيد و به سرعت دور شد. مدير از كارمند ديگري كه در نزديكيش بود پرسيد: «آن جوان كارمند كدام قسمت بود؟»
كارمند با تعجب از رفتار مدير خود به او جواب داد: «او پيك پيتزا فروشي بود كه براي كاركنان پيتزا آورده بود.»
شرح حكايت
برخي از مديران حتي كاركنان خود را در طول دوره مديريت خود نديده و آنها را نمي شناسند. ولي در برخي از مواقع تصميمات خيلي مهمي را در باره آنها گرفته و اجرا مي كنند.
راهکار مدیریتي

مدير و 10 نفر از كاركنانش از طناب بالگردي كه در صدد نجات آنها بود، آويزان بودند. طناب آنقدر محكم نبود كه بتواند وزن هر يازده نفر را تحمل كند. كمك خلبان با بلندگوي دستي از آنها خواست كه يك نفرشان داوطلب شود و طناب را رها كند. البته، داوطلب شدن همانا و سقوط به ته دره همان و به ظاهر كسي حاضر نبود داوطلب شود. دراين هنگام، مدير گفت كه حاضر است طناب را رها كند ولي دلش مي خواهد براي آخرين بار براي كاركنان سخنراني كند.
او گفت: چون كاركنان حاضرند براي سازمان دست به هر كاري بزنند و چون كاركنان خانواده خود را دوست دارند و درمورد هزينه هاي افراد خانواده هيچ گله و شكايتي ندارند و بدون هيچ گونه چشمداشتي پس از خاتمه ساعت كار در اداره مي مانند من براي نجات جان آنان طناب را رها خواهم كرد!
به محض تمام شدن سخنان مشوقانه و تحسين برانگيز مدير، كاركنان كه به وجد آمده بودند شروع كردند به دست زدن و ابراز سپاسگزاري از مدير!!
مصاحبه شغلي

در پايان مصاحبه شغلي براي استخدام در شركتي، مدير منابع انساني شركت از مهندس جوان صفر كيلومتر ام آي تي پرسيد: «و براي شروع كار، حقوق مورد انتظار شما چيست؟»
مهندس گفت: «حدود 75000 دلار در سال، بسته به اينكه چه مزايايي داده شود.»
مدير منابع انساني گفت: «خب، نظر شما درباره 5 هفته تعطيلي، 14 روز تعطيلي با حقوق، بيمه كامل درماني و حقوق بازنشستگي ويژه و خودروي شيك و مدل بالاي در اختيار چيست؟»
مهندس جوان از جا پريد و با تعجب پرسيد: «شوخي مي كنيد؟
مدير منابع انساني گفت: «بله، اما اول تو شروع كردي

كارمند تازه وارد
مردي به استخدام يك شركت بزرگ چندمليتي درآمد. در اولين روز كار خود، با كافه تريا تماس گرفت و فرياد زد: «يك فنجان قهوه براي من بياوريد.»
صدايي از آن طرف پاسخ داد: «شماره داخلي را اشتباه گرفته اي. مي داني تو با كي داري حرف مي زني؟»
كارمند تازه وارد گفت: «نه»
صداي آن طرف گفت: «من مدير اجرايي شركت هستم، احمق.»
مرد تازه وارد با لحني حق به جانب گفت: «و تو ميداني با كي حرف ميزني، بيچاره.»
مدير اجرايي گفت: «نه»
كارمند تازه وارد گفت: «خوبه» و سريع گوشي را گذاشت.
اشتباه موردي

كارمندي به دفتر رئيس خود مي رود و مي گويد: «معني اين چيست؟ شما 200 دلار كمتر از چيزي كه توافق كرده بوديم به من پرداخت كرديد.»
رئيس پاسخ مي دهد: «خودم مي دانم، اما ماه گذشته كه 200 دلار بيشتر به تو پرداخت كردم هيچ شكايتي نكردي.»
كارمند با حاضر جوابي پاسخ مي دهد: «درسته، من اشتباه هاي موردي را مي توانم بپذيرم اما وقتي به صورت عادت شود وظيفه خود مي دانم به شما گزارش كنم.»
زندگي پس از مرگ

رئيس: شما به زندگي پس از مرگ اعتقاد داريد؟
كارمند: بله!
رئيس: خوب است. چون وقتي صبح امروز براي شركت در مراسم تشييع جنازه پدربزرگتان اداره را ترك كرديد، او به اينجا آمد و گفت كه مي خواهد شما را ببيند
.

My Persian family


My Big Fat Persian Family: Today, i was downstairs while my mom was upstairs. I called for her "MOMON!" and her response... "MARAZ!" without missing a beat.
Today, whenever someone calls my house from Iran, my parents say "Salam azizam, etefaghan hameen emrooz mikhastam behet zang bezanam" even though they clearly were not thinking of doing any such thing.... .
Everytime my mom has a mehmooni, the guests tell her "khasteh naboshi, khaylee zamat kesheedeeh". And she says "nahh kohreey nakardam". once all the guests leave, she begins to complain about how tired she is and how she's been working the past month for this one night.
Whenever I have friends over on the weekend, my parents constantly come in my room and ask in farsi, "when are they leaving?"
today, i was listening to my fav song, and my dad said : " een ahangaayeh tokhmi chiyeh goosh meedee?"
Whenever I turn on too many lights in the house my mom comes and asks,"Aroosie nanate?"
Today my mum left me 3 voicemail messages. The first one; "salam ghorboone oon shekl o ghad o baalaat beram. fadat besham. A few hours later; "salam azizam. kojai? yeh zangi bezan delvapas shodam". And the last message; "asan maloom hast to kojaee?! Pedarsag."
Today, I was sitting and talking to my mom on the couch over some chai and CNN was on in the background. As soon as the word " Iran" was mentioned my mom cut me off mid sentence and shouted, "Oh! Shh!! zeeyadesh kon!"
When i was little my mothers excuse for not letting me go to sleepovers was because i was too young and now that i'm 18 her excuse is "Naahhh kudum kherseh gondeh mireh esleepover, 18 saleteh boro yek dars bekhun yechizi beshi"
Today, I asked my dad why Persians always rhyme words like "sexy mexy." He replied "because ow-ver language is poetery, very beeuteefel."
I love being persian when your madar sits with you and watches tv and everytime the actors on the tv kiss each other, your mother always goes "in filmayeh mozaghraf chera mibini?".
Whenever my parents see someone who looks persian on television, they pronounce the last name to somehow try and make it sound like the person's from iran.

یک مجسمه و یک سرگذشت غم انگیز


بلایی که بر سر این مجسمه ی هنری در اوایل پیروزی انقلاب اسلامی افتاد ( یکی از جالبترین قسمت های موزه هنرهای معاصر)، مجسمه ای است که در اوایل انقلاب در کنار درب ورودی موزه نصب شده بود. داستان مجسمه ی زن و مرد کشاورز اثر داریوش صنیع زاده را تمام ایرانیان باید بشنوند و به خاطر سپرده و برای آیندگان تعریف کنند: این مجسمه در دوران پهلوی در جلوی وزارت کشاورزی در خیابان بلوار کشاورز قرار داشت ولی بعد از پیروزی انقلاب اسلامی مورد غضب بعضی از تندروهای مذهبی قرار گرفت و دلیل آن هم سه چیز بود: یکی سر بدون روسری زن دومی ساق پای برهنه ی زن که دامن به پا داشت و سوم نماد کمونیسم بودن آن ابتدا آن آدم عقل کلی که تصور کرد این مجسمه باعث فساد میشود، دستور داد تا مدتی روی آن را با برزنت پوشاندند و کسانی که مجسمه را در آن محل به یاد نداشتند، مدت ها سر در گم بودند که این شی عظیم زیر برزنت جلوی وزارت کشاورزی چیست ؟مدتی بعد برزنت را برداشتند و با برزنت روی سر زن کشاورز را که برهنه (!) بود و مشغول آبیاری گیاهی نمادین، محجبه کردند، یعنی لچکی روی سرش انداختند و پای زن را هم که لخت بود، شلوار بد ریختی از جنس همان برزنت پوشاندند.اما این کارها چنان با بد سلیقگی انجام شد که بینندگان تصور می کردند سر و پای زن کشاورز را گل مالی کرده اند به این ترتیب مجسمه بکلی از ریخت افتاد و مورد تمسخر مردم قرار گرفت و تا مدتها سوژه ی مردم و مطبوعات بود مبتکران لابد تصور نمی کردند چنین کاری با یک مجسمه فلزی چنین باعث مضحکه ی آنها خواهد شد.ناچار تصمیم گرفته شد تا آن را از جلو وزارت کشاورزی برداشته و به جلوی موزه ی هنرهای معاصر منتقل کنند. این کار انجام شد ولی گویا باز هم یک مبتکر و نخبه ای بر فسادآمیز بودن این مجسمه شک برد و دستور دادند اینبار آن را چنان جایی قرار دادند که اثری از آن باقی نماند. پس مجسمه را از جلوی موزه ی هنرهای معاصر هم برداشته و به انتهای باغ مجسمه موزه ی معاصر منتقل کرده اند تا چشم انس و جن بر آن نیافتد تا به بهترین شکل ممکن امر به منکر و نهی از معروف کرده باشند آنهم با یک مجسمه ی خوب... به این مجسمه نگاه کنید....به نظر شما جز ذهنهای بيمار، چه کسی ممکن است با دیدن این مجسمه تحریک شود!!؟

Tuesday 22 June 2010

تهرون قدیم; به یاد ماندنی بعد از 30 سال

در این پست سعی کردم تا اونجایی که ذهنم یاری میکنه اسم قدیمیه چندتا از خیابونای تهران رو یادآوری کنم.
البته هنوز در لفظ عامه خیلی از خیابونا رو به همون اسامی قدیم صدا میکنند ولی دونستنش خالی از لطف نیست.
من که خودم سنم به اون زمانا قد نمیده...
پس جا داره از بزرگترایی که کمک فکری کردن تشکر کنم.
دوستانی هم که میتونند به این لیست اسمی اضافه کنند لطفا" دریغ نکنند.
من این خیابونارو به همون اسمای قدیمیشون صدا میکنم.
این یک اعتراضه!!!
..................................................................
فعلی*****************اصیل
----------------------------
بلوار کشاورز.................. بلوار الیزابت
مفتح شمالی........................روزولت
سهروردی........................ فرح
سپهبد قرنی........................فیشرآباد
مطهری...........................تخت طاووس
بهشتی..............................عباس آباد
خیابان انقلاب .................... آیزنهاور
پاسداران...........................سلطنت آباد
شریعتی..........................جاده شمرون
امام خمینی.........................سپه
صف............................. باغ سپهسالار
جمهوری..........................شاه آباد
ولیعصر...........................پهلوی
خرمشهر..........................آپادانا
طالقانی.......................... تخت جمشید
میدان انقلاب......................24اسفند
میدان هفت تیر...................25شهریور
میدان آزادی...................... شهیاد
میدان سپاه.........................عشرت آباد
میدان ولیعصر.................... پولیدور
میدان امام حسین................... فوزیه
رسالت............................45متری سیدخندان
بزرگراه مدرس................. بزرگراه شاهنشاهی


این ابتدای راه است...
ابتدای راهی که شروعش به هزاره قبل برمیگردد و انتهایش مشخص نیست که چه زمان هویدا میشود.
تنها امید داریم در ذره عمر باقی مانده دست کم رنگ سبزش خوشرنگتر شود و تازه هایش تازه تر.
این راه آزادیست... راه سبز آزادی