Friday 26 November 2010

فامیل بازی در صدر اسلام: سهم مساوی تر از غنائم برای علی!

احمد ابن حسن قطان از عبدالرحمان بن محمد حسنی از فرات ابن ابراهیم کوفی از علی ابن محمد ابن لولویی از علی ابن نوح از ابی داوود از معاذ ابن سالم از بشر ابن ابراهیم انصاری از خلیفه ابن سلیمان جهمی از ابی سلمه بن عبدالرحمان از ابو هریره گفت: هنگامی که نبی اکرم از جنگ به مدینه بازگشتند و علی در شهر باقی ماند و نظارت بر اهل بیت پیامبر داشتند، رسول خدا غنائم را تقسیم کرده و دو سهم به علی دادند و بعد فرمودند: شما را به خدا و رسولش سوگند می دهم آیا در میدان کارزار سواری را ندیدید که از جناح راست لشکر به مشرکین حمله کرد و آنها را فراری داد و سپس برگشت نزد من و گفت: ای محمد من از غنائم یک سهم دارم که آن را برای علی قرار دادم و آن سوار جبرئیل بود. سپس فرمود: باز شما را به خدا و رسولش سوگند می دهم آیا در صحنه نبرد سواری را ندیدید که از سمت چپ لشکر به آنه حمله برد بعد به سوی من بازگشت و سخن گفت و اظهار کرد: ای محمد من از غنائم یک سهم دارم که آن را برای علی ابن ابیطالب قرار دادم و آن سوار میکائیل بود. بعد نبی اکرم فرمودند: به خدا قسم من به علی ندادم مگر سهم جبرئیل و میکائیل را. مردم پس از شنیدن این کلام جملگی صدا به تکبیر بلند نمودند.
.....................
علل الشرایع- باب صد و سی و ششم- شیخ صدوق

Sunday 14 November 2010

دیشب توبه کردم، الان در آغوش اسلامم

دیشب توبه کردم. بعد از 6 سال لباسامو کندمو رفتم تو حموم. دوش رو باز کردم. اول سرو گردنم و بعد به ترتیب سمت راست و چپ بدنم رو به دقت شستم.
چه لذتی ... لذت غسل از بهترین لذت هاست، خاک بر دهان من که در این 6 سال چنین لذتی را تجربه نکرده بودم.
از حموم که اومدم بیرون رفتم تو دستشوی. یه وضوی سفت و سخت با رعایت تمام موازین گرفتم و اومدم بیرون. دلم برای همه احکام لک زده بود. پریدم تو حیاط و با خاک باغچه یه تیمم حسابی هم کردم.
وای... تو اوج بودم.
برگشتم تو خونه از مادرم سجاده ای رو که از مادربزرگم به یادگار مانده بود رو گرفتم و به سرعت پهنش کردم.
ایستادم روی سجاده... با نوایی خوش اذانی دلچسب گفتم و قامت بستم...
الله اکبر...
دلم قنج رفت ، چه احساس روحانیی داشتم....
هفده رکعت نماز یومیه را که خوندم پشت بندش یه دو رکعت نماز شکر و یه دو رکعت نماز هم برای سلامتی امام زمان خوندم.
سبک شده بودم.. خیلی سبک.
تسبیح رو از روی سجاده برداشتم و بعد از تسبیحات بی بی دو عالم فاطمه زهرا شروع کردم ذکر توبه خواندن...
چشمانم خیس اشک شده بود...
نمیدانم چقدر ذکر گفتم و به درگاه احدیت توبه و عجز و لابه کردم تا روی همون سجاده خوابم برد.
شب مادربزرگم به خوابم اومد و گفت: نوه جان! به آغوش اسلام خوش آمدی... نمیدانی چقدر ثواب به من دادند که تو با سجاده من دوباره اسلام آوردی
صبح که از خواب بیدار شدم صورتم رو تو آینه دیدم.. عجب نوری از صورتم متساعد می شد.
خوشحالم... خوشبختم... دوباره من یک مسلمانم

Saturday 2 October 2010

نطفه مقام عظمای ولایت، رهبر فرزانه انقلاب زیر درخت میوه دار بسته شده است

نطفه مقام عظمای ولایت، رهبر فرزانه انقلاب زیر درخت میوه دار بسته شده است
می گویید نه؟ پس بخوانید
در روایت معتبر آمده است که حضرت رسول الله به مولای متقیان فرمودند: يا على در زير درخت ميوه دار جماع مكن كه اگر فرزندى بهم رسد جلاد و كشنده مردم باشد يا رئيس و سركرده ظلم باشد
(حلیة المتقین-فصل چهارم-در باب آداب زفاف و مجامعت)

Wednesday 28 July 2010

من، تو، او

من به مدرسه ميرفتم تا درس بخوانم
تو به مدرسه ميرفتي به تو گفته بودند بايد دکترشوی
او هم به مدرسه ميرفت اما نمي دانست
من پول تو جيبي ام را هفتگي از پدرم میگرفتم
تو پول تو جيبي نمي گرفتي هميشه پول در خانه ي شما دم دست بود
او هر روز بعد از مدزسه کنار خيابان آدامس ميفروخت

معلم گفته بود انشا بنويسيد
موضوع اين بود علم بهتر است يا ثروت

من نوشته بودم علم بهتر است
مادرم مي گفت با علم مي توان به ثروت رسيد
تو نوشته بودي علم بهتر است
شايد پدرت گفته بود تو از ثروت بي نيازي
او اما انشا ننوشته بود برگه ي او سفيد بود
خودکارش روز قبل تمام شده بود

معلم آن روز او را تنبيه کرد
بقيه بچه ها به او خنديدند
آن روز او براي تمام نداشته هايش گريه کرد
هيچ کس نفهميد که او چقدر احساس حقارت کرد
خوب معلم نمي دانست او پول خريد يک خودکار را نداشته
شايد معلم هم نمي دانست ثروت وعلم
گاهي به هم گره مي خورند
گاهي نمي شود بي ثروت از علم چيزي نوشت

من در خانه اي بزرگ مي شدم که بهار
توي حياطش بوي پيچ امين الدوله مي آمد
تو در خانه اي بزرگ مي شدي که شب ها در آن
بوي دسته گل هايي مي پيچيد که پدرت براي مادرت مي خريد
او اما در خانه اي بزرگ مي شد که در و ديوارش
بوي سيگار و ترياکي را مي داد که پدرش مي کشيد

سال هاي آخر دبيرستان بود
بايد آماده مي شديم براي ساختن آينده

من بايد بيشتر درس مي خواندم دنبال کلاس هاي تقويتي بودم
تو تحصيل در دانشگا هاي خارج از کشور برايت آينده ي بهتري را رقم مي زد
او اما نه انگيزه داشت نه پول. درس را رها کرد. دنبال کار گشت

روزنا مه چاپ شده بود
هر کس دنبال چيزي در روزنامه مي گشت

من رفتم روزنامه بخرم که اسمم را در صفحه ي قبولي هاي کنکور جستجو کنم
تو رفتي روزنامه بخري تا دنبال آگهي اعزام دانشجو به خارج از کشور بگردي
او اما نامش در روزنامه بود روز قبل در يک نزاع خياباني کسي را کشته بود

من آن روز خوشحال تر از آن بودم
که بخواهم به اين فکر کنم که کسي کسي را کشته است
تو آن روز هم مثل هميشه بعد از ديدن عکس هاي روزنامه
آن را به به کناري انداختي
او اما آنجا بود در بين صفحات روزنامه
براي اولين بار بود در زندگي اش
که اين همه به او توجه شده بود !!!!

چند سال گذشت
وقت گرفتن نتايج بود

من منتظر گرفتن مدارک دانشگاهي ام بودم
تو مي خواستي با مدرک پزشکي ات برگردي. همان آرزوي ديرينه ي پدرت.
او اما هر روز منتظر شنيدن صدور حکم اعدامش بود

وقت قضاوت بود
جامعه ي ما هميشه قضاوت مي کند

من خوشحال بودم که که مرا تحسين مي کنند
تو به خود مي باليدي که جامعه ات به تو افتخار مي کند
او شرمسار بود که سرزنش و نفرينش مي کنند

زندگي ادامه دارد
هيچ وقت پايان نمي گيرد

من موفقم من ميگويم نتيجه ي تلاش خودم است!!!
تو خيلي موفقي تو ميگويي نتيجه ي پشت کار خودت است!!!
او اما زير مشتي خاک است مردم گفتند مقصر خودش است !!!!

من , تو , او
هيچگاه در کنار هم نبوديم
هيچگاه يکديگر را نشناختيم

اما من و تو اگر به جاي او بوديم
آخر داستان چگونه بود؟؟؟

(منبع : ایمیل رسیده)

Monday 19 July 2010

تصميم ژاپن براي پخش هولوگرافيک جام جهاني 2022




باور کردن این تصمیم ژاپنی ها کمی مشکل است. آنها تصمیم دارند که جام جهانی فوتبال سال ۲۰۲۲ را به صورت هولوگرافیک در بقیه استادیوم های دیگر کشورها نشان دهند. آنها برای عملی کردن این کار ۶ میلیارد دلار بودجه در نظر گرفته اند و قرار است که هر بازی در استادیوم با ۲۰۰ دوربین فیلم برداری HD ضبط شود. سپس این تصاویر به صورت همزمان به ۴۰۰ ورزشگاه در دیگر نقاط جهان فرستاده می شود. حالا شما می توانید در یک استادیوم در کشور خودتان بنشینید و فینال جام جهانی را در ورزشگاه مقابل خودتان ببینید. چرا که فناوری هولوگرافیک مانند چیزی است که در فیلم های جنگ ستارگان دیده اید. شما بازیکنان را در وسط زمین فوتبال مقابل تان می بینید.

در این پروژه حتی میکروفن هایی هم در سراسر زمین فوتبال نصب خواهد شد تا صداهای بازیکنان، شوت زدن و ... را به بقیه استادیوم ها منتقل کند. آقای کیو مدیر اجرایی این پروژه می گوید که شما ممکن است فناوری لازم برای اجرای این پروژه را مانند رویا ببینید. اما خواهید دید که طی ۱۲ سال آینده چقدر تکنولوژی تغییر خواهد کرد و ما تصور می کنیم که تا سال ۲۰۱۶ فناوری های لازم برای این کار را در اختیار داشته باشیم.

به گفته ژاپنی ها اجرایی شدن این طرح سبب می شود که تماشاگران مسابقات جام جهانی فوتبال در استادیوم ها ده ها برابر شود و این بخشی از برنامه آنها برای به دست آوردن میزبانی این مسابقات برای سال ۲۰۲۲ است. البته این طرح آنقدر جالب به نظر می رسد که باعث می شود هر کسی از میزبانی ژاپن در صورت موفقیت این طرح پشتیبانی کند چرا که در این صورت می توانیم مسابقات بزرگ فوتبال دنیا را در استادیوم های شهر خودمان ببینیم.


هولوگراف: تصویر سه بعدی که از ترکیب شعاع نور لیزر یا سایر منابع نوری منسجم ایجاد می شود.

Saturday 3 July 2010

نام شما خائنین از یاد ما نخواهد رفت

در راستای دیدار هنرمندنماهای وطن فروش با ضحاک زمانه اسامی ایشان منتشر می شود تا این ملیجکان دربار و این وقاحت مداران سگ سیرت که به دنبال تکه استخوانی به هر گوشه دم می جنبانند، بدانند که در مقابل مردم قرار گرفتن چه نتیجه هایی در بر دارد.

سيروس مقدم، محمدحسين لطيفي، پروانه معصومي، شهاب حسيني، سيدضيا‌ءالدين دري، مهدي سجاده‌چي، محمدرضا ورزي و ابوالقاسم طالبي،مهدی فخیم‏زاده، کیانوش عیاری، داود میرباقری، مسعود جعفری جوزانی، محمدرضا شریفی‏نیا، مسعود جعفري‌جوزاني، سيروس مقدم، شهريار بحراني، مسعود ده‏نمکی، دانیال حکیمی، سعید آقاخانی، حمید لولایی، نادر طالب زاده، کامبیز دیرباز، شاهرخ استخری، الهام حمیدی، افسانه بایگان كوروش زارعي، اميرحسين شريفي، فريدون جيراني،
.مجيد مظفري، احمد نجفي، داريوش كاردان، داوود ميرباقري و شهره لرستاني

Thursday 1 July 2010

شعری در باب دکتر!!!!الله کرم، چماقدار سابق

اخیرا" یکی از دوستان که دستی هم در شاعری داره، در باب صحبت های اخیر حسین الله کرم چماقدار سابق و دکتر فعلی شعری سروده و در اختیار این حقیر قرار داده که مناسب دیدم تا یاران جنبش هم نگاهی به آن انداخته و لذتی ببرند.
سراینده این شعر در ایران زندگی می کنند، در نتیجه از بردن نام ایشون معذورم. از این رو برای این عزیز از نام بانوی سبز استفاده می کنم.
باشد تا در آینده از هنر این عزیز بیشتر بهره مند شویم.

الله، کرمت شکر چماقدار شده دکتر
زین معجزۀ دانش او گوش فلک پر
سی سال به زنجیر بکوبید سرم را
امروز گمانم ز همان ضربه شدم خل
چون الله‌کرم ترک موتور عربده‌کش بود
گر روسری بر سر شده بودی کَمکی شل
الله بنازم کرمت را که سگ هار
اینک شده استاد و زند دم ز تفکر
تحلیل کند جامعه را فرضیه بافد
هیهات از این مملکت پر گل و بلبل!
در بند کشیدند همه باخردان را
در اوج نشانند خران را به تمسخر
چون ده‌نمکی مدعی اهل هنر شد
الله‌کرم در صف عالِم نخورد بُر؟!
یاران بگذارید در این بهت بخندیم
الله، کرم کرده زده راه میانبر
بر بی‌خردان تا که بتازند و بنازند
باشد که شویم پاک ز زنگار تجاهل

بانوی سبز

Friday 25 June 2010

هفت کتابی که باید خوانده شوند 

تو این پست تصمیم دارم چند تا از بهترین کتابایی که در باب تاریخ ادیان و به چالش کشیدن دین نوشته شده را برای دوستانی که میخوان در این ضمینه مطلب بخونن بذارم.
مطمئنا" خوندن این کتابا میتونه در بهترین اندیشیدن و تفکر درست از اطرافمون به ما کمک قابل توجهی بکنه..
امیدوارم مفید باشه.

بیست و سه سال اثر علی دشتی
آنسوی سراب اثر هوشنگ معین زاده
عایشه پس از پیامبر اثر کرت فریشلر
موسی و یکتاپرستی اثرزیگموند فروید
پس از هزار و چهارصد سال اثر شجاع الدین شفا
تولدی دیگر اثر شجاع الدین شفا
و در آخر کتاب فوق العاده توهم خدا اثر پروفسور ریچارد داوکینز


ما برای مبارزه با تاریکی شمشیر برنمی کشیم، چراغ می افروزیم.

لینک دانلود: 65 مگابایت

Wednesday 23 June 2010

يك تحليل كاملا استراتژيك از حمله آمريكا به ايران

چرا حمله آمریکا به ایران که روزی سه بار هم تهدید می کند ، بی فایده است!؟؟
چون:
آمریکاییها هیچ وقت موفق به شناسایی نقاط استراتژیک ما نمیشوند!!! چرا که نقاط استراتژیک ما معمولا یک جای دیگر است.مثلا
نیروهای نظامی ما مشغول کارهای فرهنگی هستند!
نیروهای فرهنگی ما مشغول عملیات سیاسی هستند!
نیروهای اطلاعاتی کار خبری می کنند!
دیپلماتهای ما کار هنری میکنند!
هنرمندان ما مبارزه سیاسی می کنند!
دانشگاهیان ما خبرنگاری می کنند!
ناشرین ما خرید و فروش کشتی می کنند!
نیروهای مطبوعاتی ما کارهای اطلاعاتی می کنند!
تاجرها مشغول امور خیریه هستند!... و همین طور بگیر برو تا پایین!!!!!
آمریکا به این امید به ایران حمله می کند که در صورت حمله به ایران کارهامتوقف شود و مردم در فشار قرار گیرند در حالیکه در ایران سالهاست کارها متوقف است و هیچ کس احساس ناراحتی نمی کند!
يك نكته ديگر:در ایران برای اداره حکومت چهار گروه مطرح هستند :
یک گروه محافظه کاران هستند که با آمریکا دشمن هستند،
یک گروه اصلاح طلبان هستند که با آمریکا مخالفند،
یک گروه نیروهای برانداز هستند که به این دلیل با حکومت دشمن هستند که فکر می کنند حکومت ایران آمریکایی است
و یک گروه ایرانیان طرفدار آمریکا هستند که اکثرا در آمریکا زندگی میکنند و حتی برای حکومت کردن نیز حاضر نیستند به ایران بیایند
بنابراین حکومت ما جایگزین ندارد!
حمله آمریکا به سازمانهای اداری و وزارتخانه های ایران به ما زیان چندانی نمی زند چون در این سازمانهای اداری اتفاق خاصی نمی افتد.
حمله آمریکا به تاسیسات صنعتی ایران در بسیاری از موارد به نفع ماست چون دولت مانده است چطور آنها را تعطیل کند

تصمیم مدیریتی



تصميم قاطع مديريتي
روزي مدير يكي از شركتهاي بزرگ در حاليكه به سمت دفتر كارش مي رفت چشمش به جواني افتاد كه در كنار ديوار ايستاده بود و به اطراف خود نگاه ميكرد.
جلو رفت و از او پرسيد: «شما ماهانه چقدر حقوق دريافت مي كني؟»
جوان با تعجب جواب داد: «ماهي 2000 دلار.»
مدير با نگاهي آشفته دست به جيب شد و از كيف پول خود 6000 دلار را در آورده و به جوان داد و به او گفت: «اين حقوق سه ماه تو، برو و ديگر اينجا پيدايت نشود، ما به كارمندان خود حقوق مي دهيم كه كار كنند نه اينكه يكجا بايستند و بيكار به اطراف نگاه كنند.»
جوان با خوشحالي از جا جهيد و به سرعت دور شد. مدير از كارمند ديگري كه در نزديكيش بود پرسيد: «آن جوان كارمند كدام قسمت بود؟»
كارمند با تعجب از رفتار مدير خود به او جواب داد: «او پيك پيتزا فروشي بود كه براي كاركنان پيتزا آورده بود.»
شرح حكايت
برخي از مديران حتي كاركنان خود را در طول دوره مديريت خود نديده و آنها را نمي شناسند. ولي در برخي از مواقع تصميمات خيلي مهمي را در باره آنها گرفته و اجرا مي كنند.
راهکار مدیریتي

مدير و 10 نفر از كاركنانش از طناب بالگردي كه در صدد نجات آنها بود، آويزان بودند. طناب آنقدر محكم نبود كه بتواند وزن هر يازده نفر را تحمل كند. كمك خلبان با بلندگوي دستي از آنها خواست كه يك نفرشان داوطلب شود و طناب را رها كند. البته، داوطلب شدن همانا و سقوط به ته دره همان و به ظاهر كسي حاضر نبود داوطلب شود. دراين هنگام، مدير گفت كه حاضر است طناب را رها كند ولي دلش مي خواهد براي آخرين بار براي كاركنان سخنراني كند.
او گفت: چون كاركنان حاضرند براي سازمان دست به هر كاري بزنند و چون كاركنان خانواده خود را دوست دارند و درمورد هزينه هاي افراد خانواده هيچ گله و شكايتي ندارند و بدون هيچ گونه چشمداشتي پس از خاتمه ساعت كار در اداره مي مانند من براي نجات جان آنان طناب را رها خواهم كرد!
به محض تمام شدن سخنان مشوقانه و تحسين برانگيز مدير، كاركنان كه به وجد آمده بودند شروع كردند به دست زدن و ابراز سپاسگزاري از مدير!!
مصاحبه شغلي

در پايان مصاحبه شغلي براي استخدام در شركتي، مدير منابع انساني شركت از مهندس جوان صفر كيلومتر ام آي تي پرسيد: «و براي شروع كار، حقوق مورد انتظار شما چيست؟»
مهندس گفت: «حدود 75000 دلار در سال، بسته به اينكه چه مزايايي داده شود.»
مدير منابع انساني گفت: «خب، نظر شما درباره 5 هفته تعطيلي، 14 روز تعطيلي با حقوق، بيمه كامل درماني و حقوق بازنشستگي ويژه و خودروي شيك و مدل بالاي در اختيار چيست؟»
مهندس جوان از جا پريد و با تعجب پرسيد: «شوخي مي كنيد؟
مدير منابع انساني گفت: «بله، اما اول تو شروع كردي

كارمند تازه وارد
مردي به استخدام يك شركت بزرگ چندمليتي درآمد. در اولين روز كار خود، با كافه تريا تماس گرفت و فرياد زد: «يك فنجان قهوه براي من بياوريد.»
صدايي از آن طرف پاسخ داد: «شماره داخلي را اشتباه گرفته اي. مي داني تو با كي داري حرف مي زني؟»
كارمند تازه وارد گفت: «نه»
صداي آن طرف گفت: «من مدير اجرايي شركت هستم، احمق.»
مرد تازه وارد با لحني حق به جانب گفت: «و تو ميداني با كي حرف ميزني، بيچاره.»
مدير اجرايي گفت: «نه»
كارمند تازه وارد گفت: «خوبه» و سريع گوشي را گذاشت.
اشتباه موردي

كارمندي به دفتر رئيس خود مي رود و مي گويد: «معني اين چيست؟ شما 200 دلار كمتر از چيزي كه توافق كرده بوديم به من پرداخت كرديد.»
رئيس پاسخ مي دهد: «خودم مي دانم، اما ماه گذشته كه 200 دلار بيشتر به تو پرداخت كردم هيچ شكايتي نكردي.»
كارمند با حاضر جوابي پاسخ مي دهد: «درسته، من اشتباه هاي موردي را مي توانم بپذيرم اما وقتي به صورت عادت شود وظيفه خود مي دانم به شما گزارش كنم.»
زندگي پس از مرگ

رئيس: شما به زندگي پس از مرگ اعتقاد داريد؟
كارمند: بله!
رئيس: خوب است. چون وقتي صبح امروز براي شركت در مراسم تشييع جنازه پدربزرگتان اداره را ترك كرديد، او به اينجا آمد و گفت كه مي خواهد شما را ببيند
.

My Persian family


My Big Fat Persian Family: Today, i was downstairs while my mom was upstairs. I called for her "MOMON!" and her response... "MARAZ!" without missing a beat.
Today, whenever someone calls my house from Iran, my parents say "Salam azizam, etefaghan hameen emrooz mikhastam behet zang bezanam" even though they clearly were not thinking of doing any such thing.... .
Everytime my mom has a mehmooni, the guests tell her "khasteh naboshi, khaylee zamat kesheedeeh". And she says "nahh kohreey nakardam". once all the guests leave, she begins to complain about how tired she is and how she's been working the past month for this one night.
Whenever I have friends over on the weekend, my parents constantly come in my room and ask in farsi, "when are they leaving?"
today, i was listening to my fav song, and my dad said : " een ahangaayeh tokhmi chiyeh goosh meedee?"
Whenever I turn on too many lights in the house my mom comes and asks,"Aroosie nanate?"
Today my mum left me 3 voicemail messages. The first one; "salam ghorboone oon shekl o ghad o baalaat beram. fadat besham. A few hours later; "salam azizam. kojai? yeh zangi bezan delvapas shodam". And the last message; "asan maloom hast to kojaee?! Pedarsag."
Today, I was sitting and talking to my mom on the couch over some chai and CNN was on in the background. As soon as the word " Iran" was mentioned my mom cut me off mid sentence and shouted, "Oh! Shh!! zeeyadesh kon!"
When i was little my mothers excuse for not letting me go to sleepovers was because i was too young and now that i'm 18 her excuse is "Naahhh kudum kherseh gondeh mireh esleepover, 18 saleteh boro yek dars bekhun yechizi beshi"
Today, I asked my dad why Persians always rhyme words like "sexy mexy." He replied "because ow-ver language is poetery, very beeuteefel."
I love being persian when your madar sits with you and watches tv and everytime the actors on the tv kiss each other, your mother always goes "in filmayeh mozaghraf chera mibini?".
Whenever my parents see someone who looks persian on television, they pronounce the last name to somehow try and make it sound like the person's from iran.

یک مجسمه و یک سرگذشت غم انگیز


بلایی که بر سر این مجسمه ی هنری در اوایل پیروزی انقلاب اسلامی افتاد ( یکی از جالبترین قسمت های موزه هنرهای معاصر)، مجسمه ای است که در اوایل انقلاب در کنار درب ورودی موزه نصب شده بود. داستان مجسمه ی زن و مرد کشاورز اثر داریوش صنیع زاده را تمام ایرانیان باید بشنوند و به خاطر سپرده و برای آیندگان تعریف کنند: این مجسمه در دوران پهلوی در جلوی وزارت کشاورزی در خیابان بلوار کشاورز قرار داشت ولی بعد از پیروزی انقلاب اسلامی مورد غضب بعضی از تندروهای مذهبی قرار گرفت و دلیل آن هم سه چیز بود: یکی سر بدون روسری زن دومی ساق پای برهنه ی زن که دامن به پا داشت و سوم نماد کمونیسم بودن آن ابتدا آن آدم عقل کلی که تصور کرد این مجسمه باعث فساد میشود، دستور داد تا مدتی روی آن را با برزنت پوشاندند و کسانی که مجسمه را در آن محل به یاد نداشتند، مدت ها سر در گم بودند که این شی عظیم زیر برزنت جلوی وزارت کشاورزی چیست ؟مدتی بعد برزنت را برداشتند و با برزنت روی سر زن کشاورز را که برهنه (!) بود و مشغول آبیاری گیاهی نمادین، محجبه کردند، یعنی لچکی روی سرش انداختند و پای زن را هم که لخت بود، شلوار بد ریختی از جنس همان برزنت پوشاندند.اما این کارها چنان با بد سلیقگی انجام شد که بینندگان تصور می کردند سر و پای زن کشاورز را گل مالی کرده اند به این ترتیب مجسمه بکلی از ریخت افتاد و مورد تمسخر مردم قرار گرفت و تا مدتها سوژه ی مردم و مطبوعات بود مبتکران لابد تصور نمی کردند چنین کاری با یک مجسمه فلزی چنین باعث مضحکه ی آنها خواهد شد.ناچار تصمیم گرفته شد تا آن را از جلو وزارت کشاورزی برداشته و به جلوی موزه ی هنرهای معاصر منتقل کنند. این کار انجام شد ولی گویا باز هم یک مبتکر و نخبه ای بر فسادآمیز بودن این مجسمه شک برد و دستور دادند اینبار آن را چنان جایی قرار دادند که اثری از آن باقی نماند. پس مجسمه را از جلوی موزه ی هنرهای معاصر هم برداشته و به انتهای باغ مجسمه موزه ی معاصر منتقل کرده اند تا چشم انس و جن بر آن نیافتد تا به بهترین شکل ممکن امر به منکر و نهی از معروف کرده باشند آنهم با یک مجسمه ی خوب... به این مجسمه نگاه کنید....به نظر شما جز ذهنهای بيمار، چه کسی ممکن است با دیدن این مجسمه تحریک شود!!؟

Tuesday 22 June 2010

تهرون قدیم; به یاد ماندنی بعد از 30 سال

در این پست سعی کردم تا اونجایی که ذهنم یاری میکنه اسم قدیمیه چندتا از خیابونای تهران رو یادآوری کنم.
البته هنوز در لفظ عامه خیلی از خیابونا رو به همون اسامی قدیم صدا میکنند ولی دونستنش خالی از لطف نیست.
من که خودم سنم به اون زمانا قد نمیده...
پس جا داره از بزرگترایی که کمک فکری کردن تشکر کنم.
دوستانی هم که میتونند به این لیست اسمی اضافه کنند لطفا" دریغ نکنند.
من این خیابونارو به همون اسمای قدیمیشون صدا میکنم.
این یک اعتراضه!!!
..................................................................
فعلی*****************اصیل
----------------------------
بلوار کشاورز.................. بلوار الیزابت
مفتح شمالی........................روزولت
سهروردی........................ فرح
سپهبد قرنی........................فیشرآباد
مطهری...........................تخت طاووس
بهشتی..............................عباس آباد
خیابان انقلاب .................... آیزنهاور
پاسداران...........................سلطنت آباد
شریعتی..........................جاده شمرون
امام خمینی.........................سپه
صف............................. باغ سپهسالار
جمهوری..........................شاه آباد
ولیعصر...........................پهلوی
خرمشهر..........................آپادانا
طالقانی.......................... تخت جمشید
میدان انقلاب......................24اسفند
میدان هفت تیر...................25شهریور
میدان آزادی...................... شهیاد
میدان سپاه.........................عشرت آباد
میدان ولیعصر.................... پولیدور
میدان امام حسین................... فوزیه
رسالت............................45متری سیدخندان
بزرگراه مدرس................. بزرگراه شاهنشاهی


این ابتدای راه است...
ابتدای راهی که شروعش به هزاره قبل برمیگردد و انتهایش مشخص نیست که چه زمان هویدا میشود.
تنها امید داریم در ذره عمر باقی مانده دست کم رنگ سبزش خوشرنگتر شود و تازه هایش تازه تر.
این راه آزادیست... راه سبز آزادی