Sunday 14 November 2010

دیشب توبه کردم، الان در آغوش اسلامم

دیشب توبه کردم. بعد از 6 سال لباسامو کندمو رفتم تو حموم. دوش رو باز کردم. اول سرو گردنم و بعد به ترتیب سمت راست و چپ بدنم رو به دقت شستم.
چه لذتی ... لذت غسل از بهترین لذت هاست، خاک بر دهان من که در این 6 سال چنین لذتی را تجربه نکرده بودم.
از حموم که اومدم بیرون رفتم تو دستشوی. یه وضوی سفت و سخت با رعایت تمام موازین گرفتم و اومدم بیرون. دلم برای همه احکام لک زده بود. پریدم تو حیاط و با خاک باغچه یه تیمم حسابی هم کردم.
وای... تو اوج بودم.
برگشتم تو خونه از مادرم سجاده ای رو که از مادربزرگم به یادگار مانده بود رو گرفتم و به سرعت پهنش کردم.
ایستادم روی سجاده... با نوایی خوش اذانی دلچسب گفتم و قامت بستم...
الله اکبر...
دلم قنج رفت ، چه احساس روحانیی داشتم....
هفده رکعت نماز یومیه را که خوندم پشت بندش یه دو رکعت نماز شکر و یه دو رکعت نماز هم برای سلامتی امام زمان خوندم.
سبک شده بودم.. خیلی سبک.
تسبیح رو از روی سجاده برداشتم و بعد از تسبیحات بی بی دو عالم فاطمه زهرا شروع کردم ذکر توبه خواندن...
چشمانم خیس اشک شده بود...
نمیدانم چقدر ذکر گفتم و به درگاه احدیت توبه و عجز و لابه کردم تا روی همون سجاده خوابم برد.
شب مادربزرگم به خوابم اومد و گفت: نوه جان! به آغوش اسلام خوش آمدی... نمیدانی چقدر ثواب به من دادند که تو با سجاده من دوباره اسلام آوردی
صبح که از خواب بیدار شدم صورتم رو تو آینه دیدم.. عجب نوری از صورتم متساعد می شد.
خوشحالم... خوشبختم... دوباره من یک مسلمانم

No comments:

Post a Comment